دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
ع

حوزه / روحانی شهید محسن نزادی نوش آبادی در تب و تاب خشم و حماسه، عاشورایی به پا کرد.سر نازنینش حسین وار از پیکر جدا شد و مریوان را سرخوش عطر دل انگیز سیب کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از کاشان، طلبه شهید محسن نزادی نوش آبادی اول مهر 1344 درنوش آباد به دنیا آمد،این شهید در هجوم و هلهله ملائک، عطر نجابت دعای مادری را با آمدن کودکی از تبار سرخ شقایق به نظاره نشست.

کودکی زیبـا با پیشانی بلند که نشان از آینده ای بس پر فروغ داشت. نو رسیده به یمن شش ماهه زهرای اطهر(س) « محسن » نام گرفت تا روزگاری در راه انتقام محسن فاطمه(س) جان شیرین فدا کند.

محسن روز به روز بزرگ تر می شد و در دامان مادر مهربان خویش پرورش می یافت. دوران زیبای مدرسه را در زادگاهش به اتمام رساند و به لباس علم و ادب مزیّن گشت. پس از اتمام تحصیلات راهنمایی عطش روح حقیقت جوی خویش را با سر سپردن به آستان فقه و فقاهت سیراب کرد و به حوزه « آیت الله یثربی » کاشان رفت و در محضر ادیبان فرزانه آن دیار به خوشه چینی پرداخت. روزها و شب های مدرسه، خاطراتی شیرین از حضور محسن دارد و همین ایام بود که راه سفر به وادی عشق، (جبهه) را برای او هموار می کرد.

طلبه جوان و آگاه نوش آباد، آن گاه که خود را آماده رزم و پیکار و جبهه را نیازمند حضور خویش دید، درنگ نکرد و به راهیان نور ملحق گشت.

محسن در بازگشت از جبهه نیز با عضویت فعال در جهاد سازندگی و دیگر فعالیت های انقلابی دین خویش را به امام و انقلاب ادا کرد.

آخرین اعزام محسن در مرداد 1362 بود. او می رفت تا زیباترین مثنوی شاهنامة زندگی خویش را بسراید. کوه های سخت مریوان در عملیات والفجر چهار، مهیای ضیافتی بس شگرف می شدند و دلاور کاشانی سر به دامان عشق نهاد و به میدان کار زار قدم گذاشت.

ششم آبان 1362 بود که رقص خونینش در باران آتش و سرب به سرانجام سرخ خویش رسید و در تب و تاب خشم و حماسه، عاشورایی به پا کرد.

سر نازنینش حسین وار از پیکر جدا شد و مریوان را سرخوش عطر دل انگیز سیب کرد.

پیکر بی سرش شش روز بعد شراره ای جانگداز به قلوب مؤمنان کشید و تابوت پر شکوهش تشییع و در گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) « نوش آباد » به خاک سپرده شد.

طلبه شهیدی که همانند امام حسین(ع) بی سر به دیدار معبودش شتافت

به نقل از پدر شهید

هاله ای از نور، در هجوم و هلهلة ملائک، عطر نجابت دعای مادری را با آمدن کودکی از تبار سرخ شقایق به نظاره نشست: «اقتدا به مولای شهیدان» پیکر پاک محسن را همراه با 21 تن از شهدای کاشان تقسیم کرده بودند که در آن روز برادران و خواهران من به کاشان رفته بودند و ما را نمی گذاشتند برویم. هنگامی که آنها برگشتند از آنها سؤال کردم که آیا محسن را ندیده اید؟ گفتند: بله؛ محسن صحیح و سالم بود مثل کسی که خواب است. اما وقتی که نشسته بودیم یکی از آشنایان وارد منزل ما شده بود و در گوشه ای نشست و گفت: «الحمد لله به آرزویش رسید.» گفتم: چطور؟ گفت: «چون آرزو داشت همانند امام حسین -علیه السلام- بی سر به دیدار خدا رود.

بخشی از وصیت نامه شهید

ای امت در صحنه و مسلمان! وصیت می کنم شما را به ادامه راه شهیدان که همان راه خونین سرخ حسینی است، شما را وصیت می کنم از دنیا و اموالش به خدا پناه ببرید و به ریسمان الهی چنگ بزنید، از وسوسه های شیطان تبهکار از غیبت و دروغ و تهمت و سوءظن و ریختن آبروی برادران و خواهران تان، خدای نکرده از عدم یاری دین اسلام، از عدم صدقه در راه خدا از یاری هر لحظه تان به دین اسلام و رهبر از غضب خدا، از عجب و ریا، کبر و منت از راه شهیدان به راه الله، از حزب شیطان به حزب الله، از مال دوستی دنیا به عشق خدا و یاران خدا پناه ببرید، ای کسانی که ادعای ادامه راه شهیدان را دارید! جامة عمل هم به آن پوشانیده اید، سعی کنید این لباس را حفظ کنید، شمایی که با عمل حضور خود در صحنه با یاری اسلام عزیز که با دادن و تقدیم کردن هزاران شهید به این دین و هزاران معلول و مجروح انجام شده، شمایی که با یاری امام خود، شمایی که با حضور خود در مجالس عزا و دعا و بسا با جهاد و ایثار این همه پیروزی و صدور انقلاب را به دست آورده اید، بدانید که این جا همه از برکت خون شهیدان است چون جوشش خون اباعبدالله حسین(ع) است و باید این میراث هزاران شهید را حفظ کنید و به قول امام مان پیروزی مشکل است، لکن حفظ آن پیروزی مشکل تر است، شکر کنید این همه نعمت را با حفظ این امانت بزرگ شهیدان.

و آخرین وصیت محسن این است، ای امت قهرمان! حضور همیشگی خود در صحنه انقلاب و مجالس عزاداری و ادعیه و یاری امام مبارزه در جنگ و نبرد و مبارزه با هوای نفس خدای ناکرده غفلت نکنید.

من از شما می خواهم که دست از پشتیبانی ولایت فقیه برندارید و باید تا آخرین قطره خون تان از این امام که می خواهد رسالت انبیاء را ادامه دهد پیروی کنید تا انقلاب اسلامی ایران را به تمام جهان صادر کنیم، باید قلب اسلام را سالم نگه دارید، باید حزب اللهی باشید، چون «ان حزب الله هم المفلحون» که اگر در حزب خدا باشید رستگار هستید.

روحانی شهید محسن نزادی نوش آبادی یکم مهر ۱۳۴۴، در شهر نوش آباد از توابع شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش غلامحسین، قالیباف بود و مادرش فاطمه سلطان نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم آبان ۱۳۶۲، در تپه سنگ معدن مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

انتهای پیام./

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha